۱۳۹۶ شهریور ۶, دوشنبه

به خاک بسپارید

شیخ



شیخ تا در رباط بار انداخت

در ره کاروان غبار انداخت

سال قحطی ست، سال بی برگی

بر سر سفره شیخ بار انداخت

همه ی مهره مان به ششدر شد

شیخ تا تاس هشت و چار انداخت

نه فقط راه چاره چنبر شد

چرخ را شیخ از مدار انداخت

آسیاب همه به نوبت بود

آمد و رخنه در قطار انداخت

این همه کفش در خیابان چیست؟

یک نفر دله از منار انداخت

چون بینداز بود آخر کار

نفس شوم خود ز کار انداخت

آنچه انداخته است بردارید                ببرید و به خاک بسپارید!

م _ راهی